پیچک احساس

ساخت وبلاگ

من اسمتو نفس میکشم

 

تا به حال کسی

تو را با چشم هاش نفس کشیده؟

آنقدر نگاهت می کنم

که نفس هام

به شماره بیفتد.

می چسبی به من

شبیهِ چاییِ بعد از خواب.

می چسبی

به اندازه ی تمامِ فالوده های تابستان.

آخه بعد از کتاب خوندن ؛

یه پیاده روی ملایم؛ میچسبه !
بعد از چای ؛

یه خواب راحت !

بعد از دوش آب گرم ؛

یک گیلاس دلستر تلخ !

بعد از باران ؛

یک کولر روشن !

بعد از برف و تگرگ ؛

یک بستنی فالوده ای لیمویی !

اما تو همیشه به جان من می چسبی !

تو نهایت خوشی هستی

که می چسبی به من ....

تو آخرین لذتِ دنیایی

که اشتباها اینجا به دنیا آمده.

دوست دارم با تو باشم

چون هیچ وقت از با تو بودن خسته نمی شوم.

حتی وقتی با هم حرف نمی زنیم،

حتی وقتی نوازشم نمیکنی،

حتی وقتی در یک اتاق نیستیم،

باز هم خسته نمی شوم.

هرگز دلزده نمی شوم.

می توانی بفهمی چه می گویم؟

همه ی آنچه در تو می بینم

و هر آنچه نمی بینم را دوست دارم.

مثل نُت های موسیقی

تمام وقت هستی.

در عطر فروشی ها

 در گل فروشی ها و کتاب فروشی ها

و هر جا که نشانی از درختان و گل هاست...

ناخودآگاه می گریم!

دنیا بدون عشق

چه دنیای مضحکی ست

شطرنج مسخره ست

زمانی که شاه نیست

گفتگو ...
ما را در سایت گفتگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easao بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 27 تير 1397 ساعت: 13:03