گمشده

ساخت وبلاگ

گریه کن، توی گریه می فهمی

عشق باید به استخوان برسد

 

مردها دلتنگ که میشوند

میزنند به دل خیابان های شلوغ

خیابان هایی که بوی گمشده شان را میدهد

و با دلهره به دنبالش میگردند!!

هی با خودشان حرف میزنند

که اگر ببینمش

این را میگویم و آن را میگویم!

اما کافیست یک نفر را ببینند

که چشمانش شبیه طرف باشد!!

لال میشوند

تپش قلب میگیرند

نفس هایشان به شماره می افتد

و راه خانه شان را گم میکنند!

بی شک

یک روز،

از کنار عابران که رد می شوی

بوی عطری گیجت می کند …

پرتاب می شوی به سی سال قبل

و دعا می کنی همان لحظه باران ببارد

تا گم شود قطره ی اشکی

که با حوصله پایین می افتند از چشم هایت

آه...!

تو مرا به یاد خواهی آورد

بدون شک

یک روز

...

چند روز دیگر، شاید چند ماه دیگر یا شاید هم چند سال دیگر،

بالاخره هم را می بینیم

و از کنار هم آرام می گذریم،

من چشم هایم را می بندم تا مبادا نگاهم بلرزد،

اما در لحظه گذشتن یکباره تمام وجودم می بویدت،

عطری آشنا،

عطر خنده هایت،

عطر نگاهت،

عطری لبریز از خاطرات خوب...

تو می روی و من سرشار از عطر تو می مانم.

گیریم که نگاه، گناه باشد،

بوییدن که گناهی ندارد،

دارد؟

 

گفتگو ...
ما را در سایت گفتگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : easao بازدید : 169 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 19:13