زمستون

ساخت وبلاگ

اول آشناییمون حرفا چه شاعرانه بود

 

 

همیشه فکر می کنم که صبح برفی فرصت خوبیست برای ناپیدا شدن

برای رفتن و به دنیای سفید پیوستن

همیشه صبح برفی مرا به خاطرات لبخندهای تو وصل می کند

به یک هدیه ی زیبای غیر منتظره که قلبم را تسخیر می کند .

و گرمای یک لبخند بزرگ ...

آنوقت که هوای سرد زمستون مثل سیم خاردار توی ریه هایم می پیچد

فقط و فقط به لبخند تو فکر می کنم

تو همیشه بهاری

و من پاییز

اما یک صبح سرد پاییزی که پرده های بیمار را از پنجره ی صبح کنار زدم

تو به من یک روز زیبای برفی هدیه دادی

که همه ی فصل هایم را و همه ی کوچه هایم را لبریز از رنگ سفید کرد

تو چیزی توی لبخندت داری که ... که ...که ...

همان عطری که از نفس هایت فقط و فقط از نفس هایت در من می پیچید

همان حسی که در تو ناگهان اوج می گیرد وقتی که می خندی

همیشه فکر می کنم که روز برفی فرصت خوبیست برای ناپیدا شدن

یکی از همین روزهای سفید که به من بخشیدی غیب می شوم

و تا ابد توی همان قصه زندگی خواهم کرد

به زودی قصه ی تو عطر کیک سیب می گیرد !

در حالی که تمام دنیا فکر می کنند که من زیر برف ها یخ بسته ام ...

منتظرم باش عزیزم

 

 

یهو نمیدونم چی شد

هوس کردم برف بیاد زیاد

من باشم و تو

بریم زیر برف قدم بزنیم

جای پاهامون رو برف بمونه

بعضی جاها فقط جای پای من باشه

بعضی جاها جای پای هردومون

بعد باهم برف بازی کنیم

من خیلی جدی بخورم زمین و تو قهقهه بزنی

و با گوله برفی به طرف من بیایی

و برف بریزی روی سر و صورتم

یعنی میشه ؟؟

من که میگم باید بشه

تو چی میگی ؟

 

 

زمستون رو دوست دارم...

شاید چون مکمل پاییزه...

روز آمدنت...

بشارت عطر بهاری در سرمای زمستان...

زمستانی سفید و روشن...

 

.

.

.

 

کلیک کنید

فروشگاه کتاب "سلام کتاب"

گفتگو ...
ما را در سایت گفتگو دنبال می کنید

برچسب : زمستون,زمستون تن عریون باغچه,زمستونه سرده دمش گرم,زمستونه خدا,زمستون علی سورنا,زمستون خدا,زمستون خدا سرده,زمستون فصل تولد تو,زمستون افشين مقدم, نویسنده : easao بازدید : 238 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 3:54